پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!
♥وختی دستت تو دست عشقته و آروم یه فشار کوچیک به دستت میده ... بی تفاوت ازین فشار رد نشیا داره باهات حرف میزنه میگه دوست داره! میگه هوات و داره! میگه حواست به من باشه! میگه حواسش بهت هس! میگه تنها نیستیا! میگه.... تو هم همینجور که دستت تو دستشه آروم انگشت شصتت و بکش رو انگشتاش... آره یه وختایی بی صدا و بی نگاه حرف بزنین...♥
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد. در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی
خداحافظ گل نازم کاشکی مهربون نبودی
می دونم سخته جدایی آخه عادت کرده بودی
بعد من خودم می دونم سقف زندگیت خرابه
اگه غیر اینه عشقم چرا چشمات خیس ابه
چرا چشمات خیس ابه سرت و بزار رو شونم
عاشقونه بغلم کن یا ازم بخواه بمونم
چرا شونه هات می لرزه مگه سردته گل من
اگه می گی خوب خوبی چرا خیسه شونه من
تو اصلا بگو ببینم چرا ساکتی نمی ری
مگه تو نخواستی از من قول موندن و بگیری
تو یه لحظه های رفتن سرت و بزار رو شونم
می خوام دل بکنم از تو یه کاری بکن نتونم
یه کاری بکن که دیگه حرف رفتن و نیارم
بزار اشکاتم بباره که حسابی کم بیارم
هی توی چشام نگاه کن که من م اشکی بریزم
هی ازم بخواه بمونم حس خوبیه عزیزم
می دونم سخته جدایی آخه عادت کرده بودی
بعد من خودم می دونم سقف زندگیت خرابه
اگه غیر اینه عشقم چرا چشمات خیس ابه
چرا چشمات خیس ابه سرت و بزار رو شونم
عاشقونه بغلم کن یا ازم بخواه بمونم
چرا شونه هات می لرزه مگه سردته گل من
اگه می گی خوب خوبی چرا خیسه شونه من
تو اصلا بگو ببینم چرا ساکتی نمی ری
مگه تو نخواستی از من قول موندن و بگیری
تو یه لحظه های رفتن سرت و بزار رو شونم
می خوام دل بکنم از تو یه کاری بکن نتونم
یه کاری بکن که دیگه حرف رفتن و نیارم
بزار اشکاتم بباره که حسابی کم بیارم
هی توی چشام نگاه کن که من م اشکی بریزم
هی ازم بخواه بمونم حس خوبیه عزیزم
یادداشت های سوخته ام را
به همراه تمام ناگفته هایم…
در بطری نهاده …و به دست امواج دریا سپردم…
سالها گذشت و من…در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید…
مآیوسانه از امواج دریا دل بریدم…
اما حیف..
بعد مرگ تو فهمیدم…تقصیر تو نبود
گناه از دریا نیز نبود…تقصیر من بود…
در بطری باز مانده بود…
به همراه تمام ناگفته هایم…
در بطری نهاده …و به دست امواج دریا سپردم…
سالها گذشت و من…در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید…
مآیوسانه از امواج دریا دل بریدم…
اما حیف..
بعد مرگ تو فهمیدم…تقصیر تو نبود
گناه از دریا نیز نبود…تقصیر من بود…
در بطری باز مانده بود…
❤گفتم:میری؟
گفت❤:آره
گفتم:منم❤ بیام؟
گفت:جایی که من میرم ❤جای 2 نفره نه❤ 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.❤....
اشک❤ توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین❤ انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت❤ و سرمو بالا آورد
گفت❤:میری؟
گفتم:آره
گفت:❤منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای❤ 1 نفره نه 2 نفر
گفت❤:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت❤ نداره
من رفتم❤ اونم رفت
ولی
اون❤ مدتهاست که❤ برگشته
وبا ❤اشک چشماش
خاک مزارمو❤ شستشو میده
گفت❤:آره
گفتم:منم❤ بیام؟
گفت:جایی که من میرم ❤جای 2 نفره نه❤ 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.❤....
اشک❤ توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین❤ انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت❤ و سرمو بالا آورد
گفت❤:میری؟
گفتم:آره
گفت:❤منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای❤ 1 نفره نه 2 نفر
گفت❤:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت❤ نداره
من رفتم❤ اونم رفت
ولی
اون❤ مدتهاست که❤ برگشته
وبا ❤اشک چشماش
خاک مزارمو❤ شستشو میده
دکتر شریعتی. . .
غریب است دوست داشتن و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفسها و صدا و
نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش میگیریم
هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست ؛...
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند.
غریب است دوست داشتن و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفسها و صدا و
نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش میگیریم
هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست ؛...
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند.
تعداد صفحات : 5
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت